cold gray

cold gray

معماری که
نقاش شد و
آنقدر کشید و کشید و کشید که
رنگش پرید.

شخصی نویسی در وبلاگ

مسخره ترین کار ممکن و تجربه ی شخصی من بود 

و من از همینجا

شخصی نویسی را ترک میکنم.

این وبلاگ را ترک میکنم.

و باز میگردم به ام آی آ با همان موضوع شعرش البته با همان کامنت دونی بسته اش. 

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۸
witch aura

جمعه نیست

اما من جمجمعه ام را برای تمیز کاری

باز کرده ام

حالا وقتش است

و میتوانی بیرون بپری...

چرا گم نمیشوی ؟

چرا گم نمی شوی؟

چرا گم نمیشوی ؟

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۰۱
witch aura

درست همان موقع که

در دریا

شش هایم به آۤبشش تبدیل می شدند

موهایم در آب داشتند

دلفریبی می کردند

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۲
witch aura

Maybe I’m crazy
Maybe you’re crazy
Maybe we’re crazy
Probably

photo by me

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۳:۲۴
witch aura

 صداهاییست که توی سرم می پیچد

و خاطرات وحشتناک قلب وحشتناک تر من

سرم درد میکند

و  باران دارد می بارد

باورتان میشود؟

دارد باران میبارد و تا پا به خانه میگذارم

اولین کسایی که به ملاقاتم می آیند

دخترکانم هستند

 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۰
witch aura

کاش از پذیرش تمام بیمارستان ها

صدای آواز تو پخش می شد

تو آرام حرف میزنی

شمرده

شمرده

ش

م

ر

د

ه 

مثل دیازپام. اکسازپام.لورازپام.کلونازپام.لورمتازپام

و تمام پام پام هایی که مرا

پا بنده دنیای خواب ها می کند

پ ن : عکس=من

پ ن : ای کاش مثل قبل توی بغل مامان. بعد از نفس عمیق سومیش . خوابم میبرد

یا ای کاش بابا دوباره می آمد و شب ها قبل خواب برایم صمد بهرنگی میخواند.

ای کاش شاعرجان خاطره نبود

گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته

دلارام دارد اشک میریزد.

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۴
witch aura

مورچه ای بالای سینک ظرفشویی                                 خوشحال

آدم، ظرف شامش را می شست

مورچه درحال غرق شدن بود.                                        آرزو می کرد

ای کاش آشپزخانه آدم نداشت

مورچه در حال چرخیدن در آب فاضلاب بود                           آرزو می کرد

ای کاش آشپزخونه مورچه نداشت.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۱
witch aura

روی لام مینشینم

و دکتر مرا با میکروسکوپ می بیند

درست مثل یک ویروس خوب و با ادب

یک نفر از پشت شیشه می گوید:

شالت رابکش جلو...

درمورد عکس: هشتگ جادوگر شمالی  :دی

عکس بی ربط تر از همه چی به این پست است.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۹
witch aura

شب ها

بالش سردی را در آغوش میکشم

شب ها

مرغی میشوم که پرش را زیر سرش میگذارد

لطفن اینجای شعر را باصدای هادی پاکزاد بخوانید تا شاعر برود و اشک هایش را پاک کند:

تو قسمتی از چشمی. که خواب با تو ممکنه

تورو ازم بگیرند تا صبح پلک نمیزنه...

پ ن : این جدایی اجباری چند روزه حالم را خراب کرده است. لطفن زودتر برگرد شاعرجان.

خاطره بازی -خاطره ی دوسال پیش-: سفری پیش آمده بود. قرار بود یک هفته ای طول بکشد. شاعرجان قول داده بود به محض رسیدن خبر بدهد. اما خبری نیامد. فکرمیکنید پلک روی پلک گذاشتم؟ ۴۸ ساعت تمام نخوابیدم. تا بازگشت.او خوب میدانست نگرانی نبودش چطور میتواند من رانابود کند برگشته بود تا بگوید حالش خوب است و مشکلی برای گوشی اش پیش امده بود و شماره ام را حفظ نبود و سفرش ...

پ ن : عکس=هدیه ای برای شاعرجان

۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۰۵:۱۰
witch aura