شخصی نویسی در وبلاگ
مسخره ترین کار ممکن و تجربه ی شخصی من بود
و من از همینجا
شخصی نویسی را ترک میکنم.
این وبلاگ را ترک میکنم.
و باز میگردم به ام آی آ با همان موضوع شعرش البته با همان کامنت دونی بسته اش.
شخصی نویسی در وبلاگ
مسخره ترین کار ممکن و تجربه ی شخصی من بود
و من از همینجا
شخصی نویسی را ترک میکنم.
این وبلاگ را ترک میکنم.
و باز میگردم به ام آی آ با همان موضوع شعرش البته با همان کامنت دونی بسته اش.
جمعه نیست
اما من جمجمعه ام را برای تمیز کاری
باز کرده ام
حالا وقتش است
و میتوانی بیرون بپری...
چرا گم نمیشوی ؟
چرا گم نمی شوی؟
چرا گم نمیشوی ؟
درست همان موقع که
در دریا
شش هایم به آۤبشش تبدیل می شدند
موهایم در آب داشتند
دلفریبی می کردند
کاش از پذیرش تمام بیمارستان ها
صدای آواز تو پخش می شد
تو آرام حرف میزنی
شمرده
شمرده
ش
م
ر
د
ه
مثل دیازپام. اکسازپام.لورازپام.کلونازپام.لورمتازپام
و تمام پام پام هایی که مرا
پا بنده دنیای خواب ها می کند
پ ن : عکس=من
پ ن : ای کاش مثل قبل توی بغل مامان. بعد از نفس عمیق سومیش . خوابم میبرد
یا ای کاش بابا دوباره می آمد و شب ها قبل خواب برایم صمد بهرنگی میخواند.
ای کاش شاعرجان خاطره نبود
گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته گذشته
دلارام دارد اشک میریزد.
مورچه ای بالای سینک ظرفشویی خوشحال
آدم، ظرف شامش را می شست
مورچه درحال غرق شدن بود. آرزو می کرد
ای کاش آشپزخانه آدم نداشت
مورچه در حال چرخیدن در آب فاضلاب بود آرزو می کرد
ای کاش آشپزخونه مورچه نداشت.
شب ها
بالش سردی را در آغوش میکشم
شب ها
مرغی میشوم که پرش را زیر سرش میگذارد
لطفن اینجای شعر را باصدای هادی پاکزاد بخوانید تا شاعر برود و اشک هایش را پاک کند:
تو قسمتی از چشمی. که خواب با تو ممکنه
تورو ازم بگیرند تا صبح پلک نمیزنه...
پ ن : این جدایی اجباری چند روزه حالم را خراب کرده است. لطفن زودتر برگرد شاعرجان.
خاطره بازی -خاطره ی دوسال پیش-: سفری پیش آمده بود. قرار بود یک هفته ای طول بکشد. شاعرجان قول داده بود به محض رسیدن خبر بدهد. اما خبری نیامد. فکرمیکنید پلک روی پلک گذاشتم؟ ۴۸ ساعت تمام نخوابیدم. تا بازگشت.او خوب میدانست نگرانی نبودش چطور میتواند من رانابود کند برگشته بود تا بگوید حالش خوب است و مشکلی برای گوشی اش پیش امده بود و شماره ام را حفظ نبود و سفرش ...
پ ن : عکس=هدیه ای برای شاعرجان